Web Analytics Made Easy - Statcounter

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر-‌ «این تصور ایرانیان از بریتانیایی‌ها - که همیشه ما را به اسم انگلیسی‌ها می‌خوانند – و باور به قدرت ماورایی به زیبایی در رُمان "دایی‌جان ناپلئون" نوشتۀ ایرج پزشک‌زاد آمده است که از آن بعدها سریال بسیار موفقی هم ساختند.

   داستان دربارۀ پیرمرد پریشان‌حواس و رنجوری است که سرش از شکست‌های روزگار کوفته و در خیال، خود را در هیأت ناپلئون می‌بیند و ایمان دارد که بریتانیایی‌ها برای کشتن او دسیسه می‌کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

... در حالی‌که در همان کتاب هم آمده چنان دسیسه‌ای وجود خارجی نداشته اما به چشم ایرانی‌ها ما هنوز هم دست از سر این ملت برنداشته‌ایم... تکیه کلام‌های جاری در زبان مردم، گویا‌ی همین نکته هستند: "پشت پرده همیشه یک اینگیلیسی است" و معروف‌تر و مهم‌تر از همه تکیه کلام خود دایی جان ناپلئون: "کار، کار اینگیلیسی هاست" و من عنوان کتابم را از همین حرف گرفته‌ام.»

  این جملات را "جک استراو" وزیر خارجۀ پیشین بریتانیا در آغاز کتاب خود (کار، کارِ انگلیسی‌هاست) نوشته است؛  سیاست‌مدار مشهور انگلیسی که ریاست هیأت اروپایی در مذاکرات سعدآباد تهران در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و به طَرَفیت حسن روحانی را بر عهده داشت؛ در سال 83 و قبل از آن که محمود احمدی‌نژاد رییس جمهوری ایران شود و 14 سال بعد در حالی که دیگر وزیر خارجه نبود اما طرف گفت‌و‌گوهای او رییس جمهوری ایران شده بود بار دیگر به ایران سفر کرد و سال بعد این کتاب را نوشت تا ریشه‌های بدبینی ایرانیان به سیاست‌های بریتانیا را بکاود و چنان که خود توضیح داده برای کتاب خود تکیه کلام دایی‌جان ناپلئون را به عنوان نام، برگزیده است.

 این اشارات نه برای معرفی کتاب جک استراو یا دربارۀ او که به خاطر آن است که ایرج پزشک‌زاد، خالق رُمان «دایی‌جان ناپلئون» دیروز در 94 سالگی در لُس آنجلس آمریکا درگذشت؛ نویسنده‌ای که تمام 43 سال پس از انقلاب دور از وطن بود و مصداق دیگری از این سخن دکتر احسان یار‌‌شاطر شد که «وطن من زبان فارسی است».

   شهرت عمومی پزشک زاد به خاطر همین رُمان و البته بیشتر به این سبب بود که ناصر تقوایی بر پایۀ آن سریالی به همین نام از آن در سال 1355 خورشیدی ساخت.



  اگرچه پس از انقلاب دیگر از تلویزیون پخش نشد اما فراوان در فراوان دیده شده تا جایی که شخصیت‌ها و تکیه کلام‌های آن بخشی از فرهنگ عامه به حساب می‌آید و وزیر خارجۀ پیشین بریتانیا هم نام کتاب خود را از آن می‌گیرد.

  طعنه آمیز است که ایرج پزشک‌زاد با این رمان نمی‌خواست بر تصور دخالت انگلستان در امور ایران پس از افول امپراتوری صحه گذارد بلکه به عکس هجویه‌ای نوشته بود در نقد تئوری توطئه و شاید با این هدف که ایرانیان هر امری را به بیگانه نسبت ندهند و مسؤولیت بیشتری بپذیرند اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و "کار، کارِ انگلیسی‌هاست" به ضرب‌المثل بدل شد.

پزشک‌زاد البته «ماشاء‌الله خان در بارگاه هارون‌الرشید» را هم نوشته که خوش‌بختانه پارسال به صورت قانونی و با رعایت حق مؤلف (‌کپی‌ رایت) در ایران هم چاپ و از آن استقبال شده است. هر که رُمان را خوانده و سریال «قهوۀ تلخ» مهران مدیری را هم دیده باشد شباهت‌های فراوانی می‌بیند هر چند که کارگردان به آن اشاره نکرده کما این که گفته می‌شد «مرد هزار چهره» هم برگرفته از داستانی از «عزیز نِسین» نویسندۀ مشهور ترک بوده است.


   ناصر تقوایی اما خود رُمان را به سریال بدل کرد. رُمانی که ابتدا به صورت پاورقی در مجلۀ فردوسی چاپ می‌شد و در همان زمان هم محبوبیت پیدا کرد. (راستی ایرج پزشک‌زاد روزنامه‌نگار هم بود).

   او که تجربۀ قضاوت و کار در وزارت خارجه را هم داشت به راستی "پزشک زاده" بود چون پدرش طبیب بود و چون نسب او از مادر به یک شاهزادۀ قاجار می‌رسید، از کودکی اختلاف طبقاتی در جامعه را درک کرده و دیدگاه‌های تئوری توطئه را شنیده بود و دست در کار رُمانی شد که پس از 50 سال در حافظۀ ایرانیان خوش نشسته با شخصیت‌هایی که به لطف سریال بیشتر جان گرفتند: شازده اسدالله با روحیات دون ژوانی، سعید عاشق پیشه، مش‌قاسم که مثل سانچو پانزا - تأیید کنندۀ ادعاهای دُن کیشوت- به توهمات دایی‌جان دامن می‌زد و خود هم باور کرده بود (با بازی درخشان پرویز فنی‌زاده) و تکیه کلام ضرب المثل شدۀ " دروغ چرا؟ تا قبر آ،آ، آ، آ"، یا خود دایی‌جان با بازی ماندگار غلامحسین نقشینه و هنوز می‌توان این جمله را به خاطر آورد که نهیب می‌زد: «پای نسترن من، پیشاب می‌کنی پدر سوخته؟!» و بعد از این همه سال من هر جا آبشاری از نسترن‌ها را در بهار می‌بینم به یاد این جمله می‌افتم و البته شیر‌علی قصاب که از اسم بازیگر یا نابازیگر خود مشهورتر شد و آسپیران غیاث‌آبادی...

هر چند سریال آن هیچ‌گاه از سیمای جمهوری اسلامی پخش نشد اما دستیار ناصر تقوایی در آن، سریال‌سازِ اصلی تلویزیون در این سال‌ها بوده است: سیروس مقدم که البته حالا انگار با منوچهر هادی در شبکۀ نمایش خانگی کورس گذاشته است!

  ایرج پزشک زاد اما تنها «دایی جان...» و « ماشاءالله خان...» را ننوشت. دربارۀ انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی و طنز فاخر سعدی هم کتاب نوشته (قابل توجه برخی از هم‌میهنان که از نویسندگان می‌پرسند تخصص اصلی آنها در کدام رشته است و با این نگاه دکتر همایون کاتوزیان اقتصاد خوانده نباید دربارۀ سعدی می‌نوشت و شاملوی دانشگاه ندیده که هیچ نباید می‌نوشت).

   گرچه مرگ ایرج پزشک زاد در وهلۀ نخست آن کتاب و سریال و جملات ضرب‌المثل شده را در ذهن متبادر می‌کند اما چند نکتۀ دیگر نیز گفتنی است:

  نخست این که اگر چه با حسرت بازگشت و مردن و به خاک سپرده شدن در ایران روزگار گذراند اما حسرت ساخت سریال از روی رِمان بر دل او نماند. تصور کنیم اگر بهمن فرمان‌آرا هم اجازه می‌یافت چند رمان مشهور اسماعیل فصیح را به سریال تلویزیونی بدل کند چقدر موفق و پربیننده می‌شد. چون مردم ایران قصه دوست دارند.


   دوم این که نتوانست به ایران بازگردد چون یک چند با شاپور بختیار در فرانسه همکاری کرده بود اگرچه خود می‌گفت کار سیاسی نمی‌کرده و مطبوعاتی بوده اما بختیار، بختیار بوده دیگر! با این همه اگر اعلام عفو عمومی شده بود چه بسا مجال بازگشت می یافت.

  سوم هم این که چه خوب شد که سال پیش «ماشاءالله خان در دربار هارون الرشید» در ایران چاپ شد. کتاب و رمان خوب را که در رسانه‌ها معرفی شود مردم می خوانند. همین حالا مگر کتاب دکتر حمید رضا صدر فقید و نازنین به چاپ‌های متعدد نرسیده در حالی که هنوز چند ماه از مرگ او نگذشته است. کتابی که هم برای پزشکان نکات آموزنده دارد، هم علاقه‌مندان سینما و فوتبال پر از ارجاعات شیرین است و هم از نثری با ضرباهنگ تند برخوردار است. این روزها دارم «وقتی نیچه گریست» را می‌خوانم. می‌دانید به چاپ چندم رسیده؟ چهل و هشتم.



   چهارم: در دستگاه وزارت خارجه کنونی چند تا نویسنده در این ردیف و طراز می‌توان یافت؟ در شرکت نفت چند تا مثل ابراهیم گلستان و اسماعیل فصیح و نجف دریابندری پیدا می شود؟ ریشۀ این همه ادبیات‌ستیزی یا دست‌کم بی‌مهری یا نشناختن آن در چیست؟ زندگی با حاصل خیال نویسندگان خلاق زیبا می‌شود و جدل با زیبایی، ستیز با خود زندگی است.

شاید ریشه در این باشد که ایدیولوژی با فرهنگ، اشتباه یا یکسان انگاشته شده است. شاید به این خاطر که زندگی آدم‌ها چند ساحَته شده است. یا به خاطر سانسور و سانسورچیانی که نمی‌دانند انسان اگرچه یک بار زندگی می‌کند اما با هر رمان می تواند به زندگی های فرضی دیگر سرک بکشد و تجربه کسب کند و لذت ببرد.



  جهان، ما را نه با صنعت که با ادبیات مان می‌شناسد و شعر و ادبیات ما چنین به محاق رفته است.

   کاش کارگردانان ما بیشتر سراغ داستان های چاپ شده بروند و داستان نویسان نیز کمتر سخت بگیرند و نگویند خوب درآورده یا درنیاورده و مخاطبان هم وقتی کسی مثل شهرام اسدی «روز واقعه» را بر اساس آنچه بهرام بیضایی نوشته ساخته فیلم را هم به بیضایی نسبت ندهند اگرچه نام او آن قدر بزرگ باشد که سایه بیندازد.

   دایی جان ناپلئون بهترین گواه برای موفقیت همکاری سینما با ادبیات است.

   فرهنگ، زیبایی هایی است که در قالب کلمات و نقش ها ترسیم می شود و خاطرات مشترک نسل‌هاست. این است که هر جا شجریان می‌رفت از او می‌خواستند «مرغ سحر» را بخواند و پزشک زاد می‌گفت در کنفرانسی دربارۀ موضوعی بین‌المللی شرکت کرده بود و سؤال ها دربارۀ دایی جان بود!

در آغاز به نام و جملاتی از کتاب «جک استراو» اشاره شد. جالب است بدانید او طبق نوشتۀ مترجم، «کار، کار اینگیلیسی هاست» را دقیقاً با همین شکل و به انگلیسی در کتاب آوا‌نگاری کرده است و این جادوی ادبیات است که نه تنها در هنر نمایش که درسیاست و دیپلماسی هم خود را نشان می‌دهد.

منبع: عصر ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۲۴۳۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شلیک به یک پزشک در خوزستان

گزارش‌های دریافتی از شهرستان کرخه در خوزستان از تیراندازی به یک پزشک طرحی در یازدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ خبر می‌دهد.

به گزارش ایلنا، برخی از منابع مطلع می‌گویند: یکی از پزشکان شاغل در یک مرکز درمانی در کرخه در حین خروج از درمانگاه توسط سرنشینان یک خودروی بدون پلاک که سر و صورت خود را پوشیده بودند، مورد حمله دسته جمعی قرار گرفت.

آن‌ها افزودند: در ابتدا با چوب و چماق به خودروی پزشک حمله کرده و سپس اقدام به تیراندازی و رعب و وحشت عمومی کردند.

این افراد با ابراز خرسندی در خصوص عدم صدمه دیدگی پزشک گفتند: شرایط در مراکز درمانی خوزستان به گونه‌ای شده است که اگر فکری عاجل نشود، هیچ پزشکی جرات آمدن و طبابت در مناطق خوزستان را نخواهد داشت.

در همین خصوص علیرضا نجفی با تایید این خبر گفت: برای برخی پزشکان و کادر مراکز درمانی چند مورد ایجاد مزاحمت گزارش شده است که از طریق فرمانداری کرخه در حال پیگیری موضوع هستیم.

در آخرین گزارش‌های دریافتی که به دست آمده است، موارد متعددی از درگیری میان همراهان بیمار با کادر درمان و اورژانس در مناطقی مانند اهواز، لالی و در آخرین مورد آن در بیمارستان حاجیه نرگس ماهشهر در اواسط فروردین ماه نیز گزارش شده است.

دیگر خبرها

  • (تصاویر) علی دایی بر پیشانی این زن بوسه زد
  • فوت پزشک طرحی در جاسک تکذیب شد
  • تجلیل از مادران جوان زیر ۴۰ سال و دارای چندفرزند در هفته جمعیت
  • فوت پزشک طرحی در جاسک کذب است
  • اولین‌نشست سری‌جلسات ایده‌پردازی برگزار می‌شود
  • شلیک به یک پزشک در خوزستان
  • مرد در سایه به زودی مدیرعامل استقلال می شود؟ | مدیری که علی دایی را آبی‌پوش کرد!
  • علی دایی در خانه خبرنگار ورزشی و مادر ۸۹ساله‌اش!
  • علت فوت پزشک متخصص در جهرم چه بود؟
  • این زن اصلا مدال نداشته که به علی دایی تقدیم کند!